هاناهانا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 26 روز سن داره

هانا کوچولوی ما - بهانه زندگی

8 ماه تمام

دختر عزیزم هانای خوبم امروز ساعت 8 صبح شما 8 ماهگی رو تموم کردی و وارد ماه نهم زندگیت شدی و من باورم نمیشه که اینقدر زمان داره زود می گذره و تو داری به این سرعت بزرگ میشی و ممکنه به همین زودیا روزی برسه که مثل الان واسه آغوش من بیتاب نباشی. به جز کلمه بابا یه کلمه دیگه هم یاد گرفتی که با شنیدنش دلم میخواد پر بزنم برم آسمون و اون کلمه "ماما" هست. خیلی کم این کلمه رو میگی اما فکر می کنم می دونی باید این کلمه رو به چه کسی بگی و الکی به زبونش نمیاری. با اینکه این همه به من وابسته هستی و هنوز هم نمی تونم تو رو جایی بگذارم و به کارهام برسم اما شکایتی ندارم. مادر نشدم که برای خودم باشم. مادر شدم که گاهی وقت ها از اون چیزی که می خوام بگذرم تا ...
14 تير 1391

اولین کلمه: بابا و اولین بای بای

در تاریخ سه شنبه 30 خرداد هانا خانوم ما زبون باز کردند و از صبح تا شب پشت سر هم گفتند بابابابابابا... البته اولش مداوم می گفت اما وقتی ازش می خواستم تکرار کنه می گفت با با با... و این چنین بود که بابا هومن یه جورایی ذوق مرگ شد و من بیشتر عشق من... و روز جمعه 3 تیر هم وقتی داشتیم از خونه بابا داریوش می اومدیم بیرون و همه باهات بای بای کردند، هانا خانم هم دستشو بالا پایین کرد و اینطوری بود که بای بای رو یاد گرفت... واییییییییی بمیرم واست من  هنوز خانم بی دندونه دختر من... اما دستاشو می گیره به میز و مبل و کناره های تخت و بلند میشه و می ایسته... سینه خیز روی شکمش می چرخه اما جلو نمیره...  دیروز هم دستاشو گذاشت زمین و زان...
7 تير 1391

مهمونی خونه خاله النا

سه شنبه 23 خرداد رفتیم خونه خاله النا و آرتین جون مهمونی.... مهمونی که نه یه مهد کودک کامل  هیچی نمیگم و فقط چند تا عکس میذارم از اون روز... از سمت راست بالا: من و هانا - سارا مامان آرتین - گلاره مامان بنیتا - النا مامان آرتین - زهرا مامان مه سما - سهیلا مامان آرتامهر - رومینا مامان امیرمهدی - مریم مامان هیراد  از سمت راست پایین: یاسمن مامان رادین - مریم مامان پندار - مریم گلی مامان سبحان - حدیث مامان مشکات - سارا مامان ونداد دست خاله النا درد نکنه... خیلی اذیتش کردیم. ...
4 تير 1391
1